محل تبلیغات شما

همرهی نیست

چون هم دلی نیست

آخرین باری که همرهی را دیدم

در دار قالی مادرم بود

نقشه قالی را مادرم می خواند

یشکی یشکی سنجتی پیشرفت دو تا بیدمشکی

و صدای تریک و تریک بریده شدن نخ ها

با برپاکی

نقشه قالی با این همرهی پیاده میشد

همرهی که نتیجه اش بافتن زیبای نقش بود

نقشی که دیگر تار و پود نبود

زندگی بود

نقش ، دستهای همراه و همدلی،

 زندگی را می بافتند

دستها خونی میشد

خستگی بود

چشمها سوسو میزد

ولی نتیجه آنچه نبود که اخوان در کتیبه اش گفته

"کسی راز مرا داند ، که از این رو به آن رویم بگرداند "

نتیجه بسیار لذت بخش بود

 وقتی دار با صلوات بریده میشد

و شب شط جلیلی بود

پر مهتاب

نتیجه نقشی زیبا بود

که زندگی بود

با دلیلی چون هم دلی و همرهی

امروز دیگرحتی سایه ای هم همراه نیست 

سایه هم دلیل می خواهد

دلیل محکمی چون افتاب

تاریکی و تنهایی 

یکه تاز زندگیست

و دنیا تهی از،هر چیزیست

این سرنوشت مختوم زندگیست

آنچه که امروز صادق است را

اخوان گفته

"کسی راز مرا داند ، که از این رو به آن رویم بگرداند "

و شب شط علیلی ست



مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها