بارون میاد
یاد اون روز بارونی و طوفانی
از فرحزاد تا صراف ها
مثل این که دریا به طهران آمده بود
و وحشیانه ما را در بر گرفته بود
گونه هایت پر از طراوت زندگی شده بود
دستانت بالی برای پرواز
و آغوشت امن ترین کشتی نجات
و تو خود نمیدیدی
که من در تلاطم موج های وحشی قلبت
غرق شدم
خاطره ای طولانیست در من
و هیچ یادت نیست
از آن روز بارانی
درباره این سایت